********
مارو باش؟********مارو باش که فکر می کردیم میشه عاشق بودو موند!
مارو باش که فکر می کردیم می شه از عاشقی خوند!
مارو باش که عمریه از عاشقی دم میزنیم
عمریه که چونه زیادو از کم میزنیم
چی فکر میکردیم و چی شد؟
چی میشد اگه دروغ تو لحظه ما جا نداشت؟
چی میشد اگه دو رنگی هم دیگه معنا نداشت؟
کاش می شد واسه هوس رفاقت ها رو نفروخت!
کاش می شد صداقت رو ته هر آینه دوخت!
چرا ما آدما گاهی وقتا خیلی بد می شییم
واسه راه هم دیگه خواسته نخواسته صد می شیم
جای مرهم واسه زخم عاشقا نمک میشیم
هرکی با ما صادقانه باهاش پر از کلک میشیم
دل خوشه هر کی شدیم تو زرد از آب در اومدش
ما به هر حال می پریم بی چشم و دل بی پرو بال
ما به مشکی دل خوشیم دو رنگی ها رو بی خیال
اموخته ام که: عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت .اموخته ام که: این عشق است که زخمها را شفا می دهد.نه زمان
.اموخته ام که : بهترین کلاس درس دنیا کلاسی است که زیر پای خلاق ترین فرد خالق یکتا) است
.اموخته ام که: مهم بودن خوب است.ولی خوب خوب بودن از ان مهمتر
.اموخته ام که: تنها اتفا قا ت کوچک زندگی است که زندگی را تماشایی می کند
.اموخته ام که: خداوند متعال همه چیز را در یک روز نیافرید پس چطورمی شود که من همه چیز را در یک روز بدست اورم
.اموخته ام که: چشم پوشی از حقایق انها را تغییر نمی دهد
.اموخته ام که: در جست و جوی محبت و خوشبختی زمانی برای تلف کردن وجود ندارد
.اموخته ام که: اگر در ابتدا موفق نشدم با شیوه ای جدیدتر دوباره بکو شم
(اموخته ام که: موفقیت یک تعریف دارد:(باور داشتن موفقیت
اموخته ام که: تنها کسی که مرا شاد می کند.که می گوید تو مرا شاد کردی
اموخته ام که: گاهی مهر بان بودن .بسیار مهمتر از درست بودن است
اموخته ام که: هرگز نباید به هدیه ای که از طرف کودکی داده می شود نه گفت
اموخته ام که: در اغوش داشتن کودکی به خواب رفته. یکی از ارامش بخش ترین حس های دنیا را درون ادمی بیدار میکند
اموخته ام که: زندگی مثل طاقه پارچه است. هر چه به انتهای ان نزدیکتر می شوی سریعتر می گذرد
اموخته ام که: باید شکر گزار باشیم که خدا هر انچه می طلبیم را به ما نمی دهد
اموخته ام که: وقتی نوزادی انگشت کوچکتان را در مشت کوچکش می گیرد.در واقع شما را به اسارت زندگی میکشد
اموخته ام که:هر چه زمان کمتری داشته باشیم کارهای بیشتری انجام میدهیم
اموخته ام که:همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمکش نیستم.دعا کنم
اموخته ام که: زندگی خدی است ولی ما نیاز به دوستی داریم که لحظه ای با او از جدی بودن دور باشیم
اموخته ام که:تنها چیزی یک شخص می خواهد.فقط دستی است برای گرفتن دست او و قلبی برای فهمید نش
اموخته ام که: لبخند ارزانترین راهی است که می توان با ان نگاه را وسعت بخشید
اموخته ام که : باد با چراغ خاموش کاری ندارد
اموخته ام که: به چیزی که دل ندارد نباید دل بست
اموخته ام که : خوشبختی جستن ان است نه پیدا کردن ان
نمی خواهم به جز من دوستدار دیگری باشی
برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی
نمی خواهم صفای خنده ات را دیگری بیند
نمی خواهم کسی نامش به لبهای تو بنشیند
نمی خواهم کسی نقش چهره ات در خاطرش ماند
نمی خواهم نگاهی در نگاه تو در آمیزد
نمی خواهم به غیر از من بگیرد دست تو دستی
نمی خواهم کسی یارت شود در ره مستی
نمی خواهم به جز من یار کسی باشی
گل نازم!نمی خواهم خاروخسی باشی
نمی خواهم کسی با یار من سخن گوید
اگر چه قاصدم باشد که تا پیغام من گوید
نمی خواهم به گورستان رود آن یار محبوبم
مبادا مرده ای زنده شود با او سخن گوید